شهر شعور

ساخت وبلاگ
این اشکِ چشمِ مرثیه بارانِ ابرهاستباران، چکیده ی غم پنهان ابرهاست این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست بر تنگدل تمام جهان تنگ می شود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست هرکآسمان تر است، غمش بی کران تر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست ای زیستن! مساوی خود را گریستن این اشک ها به پای تو تاوان ابرهاست درد آن زمان که هستی بربادرفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟ گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شبیه حال پریشان ابرهاست این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است باران گمان مدار که پایان ابرهاست... شهر شعور...
ما را در سایت شهر شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahresher5 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت: 12:50